علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, :: 22:26 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
خري خسته از باركشي از دست چاروادار گريخت پس از چندي به شتري رسيد، شتر را هم فريفت تا فرار كند. شتر عقل خود را به خر داد و از دست صاحبش گريخت به چمنزار كه رسيدند خر از خوشحالي زد زير آواز و بناي عرعر نهاد هر چه شتر او را از خواندن برحذر داشت نشد كه نشد هر چه به او گفت صدايت را مي شنوند و پيدايمان ميكنند گوش نكرد كه نكرد تا سرانجام گرفتار شدند اين بار براي آنكه فرار نكنند بار بسيار زيادي بر پشت آنها گذاشتند. بار آن قدر سنگين بود كه خر از پا درآمد و بر زمين افتاد. در نتيجه خر را بر پشت شتر سوار كردند. شتر كه از دست خر خيلي عصباني بود منتظر فرصتي شد تا انتقام خود را از خر بگيرد . مدتي كه رفت به بالاي درهاي رسيد. با خود فكر كرد زمان انتقام گرفتن فرارسيده است و شروع كرد به رقصيدن. خر كه از ترس پرت شدن توي دره خيلي ترسيده بود شروع به التماس كرد. اما شتر به تلافي آن آواز خركي دست از رقص برنميداشت. شتر آن قدر رقصيد تا سرانجام خر از پشت او به ته دره پرتاب شد نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان
|
||||||||||||||||
![]() |